آخرین مطالب
امکانات وب
قرار نبود پست قبلی رو منتشر کنم گفتم در حالت پست موقت بمونه ولی....
حال مادر خیلی بد . دو میلیون تومان پولی که از محمدی قرض گرفته تا به حاجی کلائی بده ولی به بابا نگفت که از محمدی گرفته و گفت از دوستش طاهره گرفته و حتی مجبور شد به دروغ به جان من قسم بخوره .
عیبی نداره من که دارو ندارمو فدای پدر مادرم کردم دیگه جان که ناقابله.
فردا شنبه اخرین محلتیه که باید پول محمدی رو بعد از چهار روز بدیم .
اگر ندیم چی میشه ؟ چیزی نمیشه اما مادر خیلی از محمدی میترسه چون ادم بیتربیتیه
به هر دری زد تا از کسی قرض بگیره اما کسی پول نداشت / گاهی ادم از خدا نا امید میشه به خاطر ضعفیه که در اعتقادش داره به خاطر همین دنبال پول بهره ای بود اما خدا رو شکر بهره ای هم کسی نداشت . به داداشش زنگ زد گوشی رو نگرفت بعد از چند ساعت داداشه زنگ زد و چون میدونست زن زدن خواهراش برای پوله پیش دستی کرد و گفت دلم درد میکنه حال خوشی ندارم و .... مادر هم چیزی نگفت و فکر کرد ازش پول نخواد بهرته و گفت میخای بری خارج خواستم خداحافظی کنم ... چون به اندازه کافی شرمنده ی داداشش هست
این هم بماند ...
همچنان ساعت ها میگذره و مادره دنبال دو میلیون تومان پول.... ولی من بهش قول دادم که از لطفی پول قرض میگیرم . قولش رو دادم و با خنده بهش گفتم من حتما ازش میگیرم برای اینکه دلش اروم بشه اما خودمم نمیدونم واقعا بهم پول میده یا نه
منتظرم فردا برسه تا ببینم چی میشه. من همیشه جلو لطفی خواهش تمنا کردم این بارم روش...
تا فردا