بی ادب ؟!

ساخت وبلاگ

( بسم الله الرحمن الرحیم )

مادرم رفت بانک پارسیان پیش رئیس بانک کلی از مشکلاتمون گفت و اینکه نمیتونه هر ماه دو قست بیاره بده (6 میلیون ) رئیس گفت حد اقل باید سه قست بدید ولی مادره بازم اسرار کرد و کلی گریه زاری پیش رئیس بانک و بالاخره رئیس بانک قبول کرد و گفت باشه فعلا یه چهار پنج ماه ماهی چهار میلیون بیارین و فردا به لطفی بگید بیاد یه سر بزنه تا تایید کنه...

رئیس بانک خیلی مرد خوبیه , ریاست لیاقتشه

خلاصه به لطفی زنگ زدم و گفتم که باید فردا یه سر برید بانک دکتر گفت باشه

فردا...

زنگ زدم به دکتر :

+سلام دکتر میرین بانک؟

-باشه باشه میرم یه سر میزنم

دوباره زنگ زدم

+دکتر رفتین بانک؟

-ها؟!!! بانک؟ باشه باشه میرم عجله نیست

ساعت بانک داشت تموم میشدم

+دکتر نرفتی بانک؟

-ها؟ بانک؟ شیب؟بام؟ باشه همین الان میرم

( به خاطر دو میلیون پول کمتر دکتری که میلیاردر بود داشت خودشو میکشت )

گذشت و دکتر نیم ساعت بعدش به من زنگ زد :

-سلام رفتم پیش رئیس بانک و قرار شد دو سه ماه قست چهار میلیونی بدین...

اونموقع بود که صدای من بلند شد و سرش داد زدم :

+چی؟ دو سه ماه فقط؟ دکتر مادرم رفت رئیس بانک بهش گفت پنج شش ماه الان شما رفتی کردیش دو سه ماه؟ خلاصه پس حله همانطور که گفتم پنج شش ماه چهار میلیون قست میدیم تا تموم بشه . تموم شد رفت ...

بعد مادرم بهش زنگ زد و مزخرفات دکتر و این که این با من بد صحبت کرد و من به روی خودم نیاوردم و داشتم برای جوجه هام ناهار میریختم و دوباره مجبور شدم لباس بپوشم و برم به خاطر ایمان و از این جکا...

انگار نه انگار صد بار بهش زنگ زده بودم ( مگه *** شاخو دم داره!!! )

ظهر شد و من رفتم مطبش داشت با یکی از مریضاش صحبت میکرد , تا دیروز تا منو میدید مریضاشو فر میداد اما اون روز مثلا کمتر منو تحویل گرفت , رفتم جلو دست دادم و سلام کردم و گفت سلام اقای بی اعصاب

معتاد لجن که کارش با دکتر تموم شد دکتر منو برد تو اتاقش و شروع کردم به حرف زدن

+ دکتر من مادرم رفت صحبت کرد گریه زاری کرد رئیس خودش گفت پنج شش ماه شما میری میکنیش دو سه ماه؟ تازه قصد رفتنم نداشتین این همه من باید زنگ میزدم تا شما برین؟ مگه خودتون نگفتین که بریم با رئیس صحبت کنیم بعدش شما میرین پیشش؟ پس معطل چی بودی؟ به خاطر دو میلیون دکتر؟

بعد شما زنگ میزنین میگین دو سه ماه؟ من به مادرم چی بگم؟ این همه خوشحال بود شش ماهو کردین دو ماه؟

از الان دارم میگم دکتر هیچیییییی واسه من مهم تر از مادرم نیست

اگه مادرم یه چیز بشه کارایی از من میبینی که حتی فکرشم نمیکنی گور بابای مطب و بابا و هر چی ادمه رو کره ی زمینه

اینکه بابا بمیره مطبش جمع نمیشه و میرسه به من و من دو ساله بدهیشو میدم و  چپ و راست شروع میکنم به پول جمع کردن و میلیونر شدن و ... گووووووووووور بابای همه ی اینا

مادرم چیزی بشه مطب تعطیل کی مخاد به شما پول بده؟ شما میشینی خودت از جیب خودت قسطا رو میدی ؟...

بعد شما میگی بد صحبت کردم؟ من به ماردم چی بگم؟ بگم دکی جان رفت کرد دو سه قسط تمام؟

( از اینکه بعضی ادما ادای پورفسورا رو تو زرنگی درمیارن خیلی خندم میگیره . یکی نیست بگه دکتر شما اگه زرنگ بودی دو جا ضامن بابا نمیشدی که الان اینجوری خودتو تو گل افتاده ببینی)

-چرا من درک میکنم بله مادر عزیز ترین چیزه و ...

خود دکتر ترسیده بود چون میدونه مطب فقط به خاطر من بازه و من هم نقش دکتر و دارم و هم پرستار و به زور پارتی مطب بازه و اگر مطبی که با یه تلنگر میپره من نباشم سه سوته تعطیل خداحافظ...

این جوری بود که داستان مثلا ختم به خیر شد و دیگه به روی خودمون نیاوردیم تمام

تو منو تنها نذار ای خدا ، خدااااااااااااا...
ما را در سایت تو منو تنها نذار ای خدا ، خدااااااااااااا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : music360 بازدید : 181 تاريخ : چهارشنبه 17 بهمن 1397 ساعت: 22:10